پرش به محتوا

دیوان حافظ/ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

از ویکی‌نبشته
۲۹۱  ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش  ۲۸۲
  از بس که دست میگزم و آه میکشم آتش زدم چو گل بتن لخت لخت خویش  
  دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سُرود گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش  
  کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش  
  خواهی که سخت و سُست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش  
  وقتست کز فراق تو وز سوز اندرون آتش در افکنم بهمه رخت و پخت[۱] خویش  
  ای حافظ ار مراد میسّر شدی مدام  
  جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش  


  1. چنین است صریحاً واضحاً در دو نسخهٔ قدیمی ق ل و همچنین در نسخهٔ چاپ تبریز سنهٔ ۱۲۶۸ یعنی «رخت و پخت خویش» با باء فارسی و قبل از آن واو عاطفه، جمیع نسخ خطّی دیگر که نزد اینجانب حاضر است بعینه همین قسم است منتهی کلمهٔ بخت را برسم غالب نسخ قدیمه که فرقی مابین باء فارسی و باء عربی در کتابت نمیگذاشتند با باء موحّده نوشته‌اند، و پخت بفتح اوّل و با باء فارسی از اتباع و مزاوجهٔ رخت است از قبیل کار و بار و خان و مان و فلان و بهمان و تار و مار و ترت و مرت و غیره، و هم‌اکنون نیز در محاوره عین این تعبیر مستعمل است مثلاً گویند همه رخت و پختش را دزد برد، و از غالب فرهنگها این معنی برای پخت فوت شده است ولی در شمس‌اللّغات صریحاً متعرّض شده که پخت بالفتح با باء فارسی... مترادف رخت است، در غالب نسخ چاپی: رخت بخت خویش (با باء موحدّه بدون واو عاطفه) و آن تحریف است: - و مخفی نماناد که غالب نسخ بجای بیت متن چنین دارند: گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند عارف بآب تر نکند رخت و پخت خویش.