پرش به محتوا

دیوان حافظ/می‌دمد صبح و کله بست سحاب

از ویکی‌نبشته
۱۳  میدمد صبح و کِلّه بست سحاب الصّبوح الصّبوح یا اصحاب  ۱۳
  میچکد ژاله بر رخ لاله اَلمدام المدام یا احباب  
  می‌وزد از چمن نسیم بهشت هان بنوشید دم بدم می ناب  
  تخت زمرد[۱] زده است گل بچمن راح چون لعل آتشین دریاب  
  در میخانه بسته‌اند دگر افتتح[۲] یا مفتّح الاَبواب  
  لب و دندانت را حقوق نمک هست بر جان و سینه‌های کباب  
  این چنین موسمی عجب باشد که ببندند میکده بشتاب  
  بر رخ ساقی پری پیکر  
  همچو حافظ بنوش بادهٔ ناب  


  1. در نسخهٔ (خ): سرمد
  2. در نسخهٔ (خ): افتح،