دیوان حافظ/صبا به تهنیت پیر می‌فروش آمد

از ویکی‌نبشته
۱۷۵  صبا به تهنیت پیر می‌فروش آمد که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد  ۱۵۶
  هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد  
  تنور لاله چنان برفروخت باد بهار که غنچه غرق عرق گشت و گل بجوش آمد  
  بگوش هوش نیوش از من و بعشرت کوش که این سخن سحر از هاتفم بگوش آمد  
  ز فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع بحکم آنکه چو شد اهرمن سروش آمد  
  ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد  
  چه جای صحبت نامحرمست مجلس انس سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد  
  ز خانقاه بمیخانه میرود حافظ  
  مگر ز مستی زهد ریا بهوش آمد