پرش به محتوا

دیوان حافظ/ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی

از ویکی‌نبشته
۴۹۳  ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی دل بی تو بجان آمد وقتست که بازآئی  ۴۸۷
  دایم گل این بستان شاداب[۱] نمی‌ماند دریاب ضعیفانرا در وقت توانائی  
  دیشب گلهٔ زلفش با باد همی‌کردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودائی  
  صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند اینست حریف ای دل تا باد نپیمائی  
  مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب[۲] شکیبائی  
  یا رب بکه شاید گفت این نکته که در عالم رخساره بکس ننمود آن شاهد هرجائی  
  ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست شمشاد خرامان کن تا باغ بیارائی  
  ای درد توام درمان در بستر ناکامی وی یاد توام مونس در گوشهٔ تنهائی  
  در دایرهٔ قسمت ما نقطهٔ تسلیمیم[۳] لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمائی  
  فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفرست درین مذهب خودبینی و خودرائی  
  زین دایرهٔ مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل در ساغر مینائی  
  حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد  
  شادیت مبارک باد ای عاشق شیدائی  


  1. چنین است در اکثر نسخ، خ م: سیراب،
  2. چنین است در غالب نسخ قدیمه: م ر ی: پایان،– پایاب معنی آب و طاقت و مقاومت است (برهان)،
  3. نخ ی: پرگاریم،