دیوان حافظ/ای آفتاب آینهدار جمال تو
ظاهر
| ۴۰۸ | ای آفتاب آینهدار جمال تو | مشک سیاه مجمره گردان خال تو | ۴۰۹ | |||
| صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود | کاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو | |||||
| در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حُسن | یا رب مباد تا بقیامت زوال تو | |||||
| مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست باز[۱] | طغرانویس ابروی مشکین مثال تو | |||||
| در چین زلفش ای دل مسکین چگونهٔ | کاشفته گفت باد صبا شرح حال تو | |||||
| برخاست بوی گل ز در آشتی درآی | ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو | |||||
| تا آسمان ز حلقه بگوشان ما شود | کو عشوهٔ ز ابروی همچون هلال تو | |||||
| تا پیش بخت باز روم تهنیت کنان | کو مژدهٔ ز مقدم عید وصال تو | |||||
| این نقطهٔ سیاه که آمد مدار نور | عکسیست در حدیقهٔ بینش ز خال تو | |||||
| در پیش شاه[۲] عرض کدامین جفا کنم | شرح نیازمندی خود یا ملال تو | |||||
| حافظ درین کمند سر سرکشان بسیست | ||||||
| سودای کج مپز که نباشد مجال تو | ||||||