دیوان حافظ/هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
ظاهر
۱۷۸ | هر که شد محرم دل در حرم یار بماند | وانکه این کار ندانست در انکار بماند | ۱۲۸ | |||
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن | شکر ایزد که نه در پردهٔ پندار بماند | |||||
صوفیان واستدند از گرو می همهرخت | دلق ما بود که در خانهٔ خمّار بماند | |||||
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد | قصهٔ ماست که در هر سر بازار بماند | |||||
هر می لعل کزان دست بلورین ستدیم | آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند | |||||
جز دل من کز ازل تا بابد عاشق رفت | جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند | |||||
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس | شیوهٔ تو نشدش حاصل و بیمار بماند | |||||
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر | یادگاری که درین گنبد دوّار بماند | |||||
داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید | خرقه رهن می و مطرب شد و زنّار بماند | |||||
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد | که حدیثش همهجا در در و دیوار بماند | |||||
بتماشاگه زلفش دل حافظ روزی | ||||||
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند |