دیوان حافظ/صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم
ظاهر
۳۷۰ | صلاح از ما چه میجوئی که مستان را صلا گفتیم | بدور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم | ۳۴۴ | |||
در میخانهام بگشا که هیچ از خانقه نگشود | گرت باور بود ور نه سخن این بود و[۱] ما گفتیم | |||||
من از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام لیکن | بلائی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم | |||||
اگر بر من نبخشائی پشیمانی خوری آخر | بخاطر دار این معنی که در خدمت کجا گفتیم | |||||
قدت گفتم که شمشادست بس[۲] خجلت ببار آورد | که این نسبت چرا کردیم و این بهتان چرا گفتیم | |||||
جگر چون نافهام خون گشت[۳] کم زینم نمیباید[۴] | جزای آنکه با زلفت سخن از چین خطا گفتیم | |||||
تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت | ||||||
ز بدعهدیّ گل گوئی حکایت با صبا گفتیم |