دیوان حافظ/خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد
ظاهر
۱۶۲ | خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد | که در دستت بجز ساغر نباشد | ۲۳۱ | |||
زمان خوشدلی دریاب و[۱] در یاب | که دایم در صدف گوهر نباشد | |||||
غنیمت دان و می خور در گلستان | که گل تا هفتهٔ دیگر نباشد | |||||
ایا پُرلعل کرده جام زرّین | ببخشا بر کسی کش زر نباشد | |||||
بیا ای شیخ و از خمخانهٔ ما | شرابی خور که در کوثر نباشد | |||||
بشوی اوراق اگر همدرس مائی | که علم عشق در دفتر نباشد | |||||
ز من بنیوش و دل در شاهدی بند | که حسنش بستهٔ زیور نباشد | |||||
شرابی بیخمارم بخش یا رب | که با وی هیچ دردسر نباشد | |||||
من از جان بندهٔ سلطان اویسم | اگر چه یادش از چاکر نباشد | |||||
بتاج عالم آرایش که خورشید | چنین زیبندهٔ افسر نباشد | |||||
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ | که هیچش لطف در گوهر نباشد |
- ↑ در نسخ جدیده این واو عاطفه را ندارد ولی در عموم نسخ قدیمه موجود است،