دیوان حافظ/خواب آن نرگس فتان تو بی‌چیزی نیست

از ویکی‌نبشته
۷۵  خواب آن نرگس فتّان تو بی‌چیزی نیست تاب آن زلف پریشان تو بی‌چیزی نیست  ۶۰
  از لبت شیر روان بود که من میگفتم این شکر گرد نمکدان تو بی‌چیزی نیست  
  جان درازیّ تو بادا که یقین میدانم در کمان ناوک مژگان تو بی‌چیزی نیست  
  مبتلائی به غم محنت و اندوه فراق ایدل این ناله و افغان تو بی‌چیزی نیست  
  دوش باد از سر کویش بگلستان بگذشت ای گل این چاک گریبان تو بی‌چیزی نیست  
  درد عشق ار چه دل از خلق نهان میدارد  
  حافظ این دیدهٔ گریان تو بی‌چیزی نیست