دیوان حافظ/باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبرست
ظاهر
| ۳۹ | باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبرست | شمشاد خانه پرور ما از که کمترست | ۳۵ | |||
| ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفتهٔ | کت خون ما حلالتر از شیر مادرست | |||||
| چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه | تشخیص کردهایم و مداوا مقرّرست | |||||
| از آستان پیر مغان سر چرا کشیم | دولت در آن سرا و گشایش در آن درست | |||||
| یک قصّه بیش نیست غم عشق وین عجب | کز هر زبان که میشنوم نامکرّرست | |||||
| دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت | امروز تا چه گوید و بازش چه در سرست | |||||
| شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم | عیبش مکن که خال رخ هفت کشورست | |||||
| فرقست از آب خضر که ظلمات جای اوست | تا آب ما که منبعش اللّهاکبرست | |||||
| ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم | با پادشه بگوی که روزی مقدّرست | |||||
| حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو | ||||||
| کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکّرست | ||||||