دیوان حافظ/می خواه و گلافشان کن از دهر چه میجویی
ظاهر
۴۹۵ | می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجوئی | این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگوئی | ۴۸۸ | |||
مسند بگلستان بر تا شاهد و ساقی را | لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بوئی | |||||
شمشاد خرامان کن و اهنگ گلستان کن | تا سرو بیاموزد از قدّ تو دلجوئی | |||||
تا غنچهٔ خندانت دولت بکه خواهد داد | ای شاخ گل رعنا از بهر که میروئی | |||||
امروز که بازارت پرجوش خریدارست | دریاب و بنه گنجی از مایهٔ نیکوئی | |||||
چون شمع نکوروئی در رهگذر بادست | طرف هنری بربند از شمع نکوروئی | |||||
آن طرّه که هر جعدش صد نافهٔ چین ارزد | خوش بودی اگر بودی بوئیش ز خوشخوئی | |||||
هر مرغ بدستانی در گلشن شاه آمد | ||||||
بلبل بنواسازی حافظ بغزل گوئی |