دیوان حافظ/بی توی ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم

از ویکی‌نبشته
۳۴۵  بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چکنم زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چکنم  ۳۶۳
  آه کز طعنهٔ بدخواه ندیدم رویت نیست چون آینه‌ام روی ز آهن چکنم  
  برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر کارفرمای قدر میکند این من چکنم  
  برق غیرت چو چنین می‌جهد از مکمن غیب تو بفرما که من سوخته‌خرمن چکنم  
  شاه ترکان چو پسندید و بچاهم انداخت دستگیر ار نشود لطف تهمتن چکنم  
  مددی گر بچراغی نکند آتش طور چارهٔ تیره‌شبِ وادی ایمن چکنم  
  حافظا خلد برین خانهٔ موروث منست  
  اندرین منزل ویرانه نشیمن چکنم