دیوان حافظ/اگر شراب خوری جرعه فشان بر خاک
ظاهر
| ۲۹۹ | اگر شراب خوری جرعهٔ فشان بر خاک | از آن گناه که نفعی رسد بغیر چه باک | ۲۹۹ | |||
| برو بهر چه تو داری بخور دریغ مخور[۱] | که بیدریغ زند روزگار تیغ هلاک | |||||
| بخاک پای تو ای سرو نازپرور من | که روز واقعه پا وامگیرم از سر خاک | |||||
| چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری | بمذهب همه کفر طریقتست امساک | |||||
| مهندس فلکی راه دیر شش جهتی | چنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک | |||||
| فریب دختر رز طرفه میزند ره عقل | مباد تا بقیامت خراب طارم تاک | |||||
| براه میکده حافظ خوش از جهان رفتی | ||||||
| دعای اهل دلت باد مونس دل پاک | ||||||
- ↑ چنین است در اغلب نسخ که در نزد اینجانب موجود است و همچنین در شرح سودی بر حافظ. ق : برو بهر چه تو داری مخور دریغ و بخور، و این از حیث معنی روشنتر است ولی برخلاف اکثریّت نسخ قدیمه است،