دیوان حافظ/ز دست کوته خود زیر بارم

از ویکی‌نبشته
۳۲۳  ز دست کوته خود زیر بارم که از بالا بلندان شرمسارم  ۳۱۷
  مگر زنجیر موئی گیردم دست وگر نه سر بشیدائی برآرم  
  ز چشم من بپرس اوضاع گردون که شب تا روز اختر می‌شمارم  
  بدین شکرانه می‌بوسم لب جام که کرد آگه ز راز روزگارم  
  اگر گفتم دعای می فروشان چه باشد حقّ نعمت می‌گزارم  
  من از بازوی خود دارم بسی شکر که زور مردم آزاری ندارم[۱]  
  سری دارم چو حافظ مست لیکن  
  بلطف آن سری امّیدوارم[۲]  


  1. این مصراعی است از بیتی از سعدی در گلستان در اوایل باب سوّم: چگونه شکر این نعمت گزارم که زور مردم آزاری ندارم، که خواجه تضمین فرموده است.
  2. در بعضی نسخ درین غزل دو بیت ذیل را علاوه دارند: تو از خاکم نخواهی برگرفتن بجای اشک اگر گوهر ببارم مکن عیبم بخون خوردن درین دشت که کارآموز آهوی تتارم.