دیوان حافظ/مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق
ظاهر
۲۹۸ | مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق | گرت مدام میسّر شود زهی توفیق | ۲۹۸ | |||
جهان و کار جهان جمله هیچ بر[۱] هیچست | هزار بار من این نکته کردهام تحقیق | |||||
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم | که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق | |||||
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت | که در کمینگه عمرند قاطعان طریق | |||||
بیا که توبه ز لعل نگار و خندهٔ جام | حکایتیست[۲] که عقلش نمیکند تصدیق | |||||
اگر چه موی میانت بچون منی نرسد | خوشست خاطرم از فکر این خیال دقیق | |||||
حلاوتی که ترا در چه زنخدانست | بکنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق | |||||
اگر برنگ عقیقی شد اشک من چه عجب | که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق | |||||
بخنده گفت که حافظ غلام طبع توام | ||||||
ببین که تا بچه حدّم همیکند تحمیق |