دیوان حافظ/به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
ظاهر
۳۵۰ | بعزم توبه سحر گفتم استخاره کنم | بهار توبه شکن میرسد چه چاره کنم | ۳۴۶ | |||
سخن درست بگویم نمیتوانم دید | که می خورند حریفان و من نظاره کنم | |||||
چو غنچه با لب خندان بیاد مجلس شاه | پیاله گیرم و از شوق جامه پاره کنم | |||||
بدور لاله دماغ مرا علاج کنید | گر از میانهٔ بزم طرب کناره کنم | |||||
ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت | حوالهٔ سر دشمن بسنگ خاره کنم | |||||
گدای میکدهام لیک وقت مستی بین | که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم | |||||
مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی | چرا ملامت رند شرابخواره کنم | |||||
بتخت گل بنشانم بتی چو سلطانی | ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم | |||||
ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ | ||||||
ببانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم |