دیوان حافظ/جز آستان توام در جهان پناهی نیست
ظاهر
| ۷۶ | جز آستان توام در جهان پناهی نیست | سر مرا بجز این در حوالهگاهی نیست | ۴۰ | |||
| عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم | که تیغ ما بجز از نالهٔ و آهی نیست | |||||
| چرا ز کوی خرابات روی بر تابم | کزین بهم بجهان هیچ رسم و راهی نیست | |||||
| زمانه گر بزند آتشم بخرمن عمر | بگو بسوز که بر من ببرگ کاهی نیست | |||||
| غلام نرگس جمّاش آن سهی سروم | که از شراب غرورش بکس نگاهی نیست | |||||
| مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن | که در شریعت ما غیر ازین گناهی نیست | |||||
| عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن | که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست | |||||
| چنین که از همه سو دام راه میبینم | به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست | |||||
| خزینهٔ دل حافظ بزلف و خال مده | ||||||
| که کارهای چنین حدّ هر سیاهی نیست | ||||||