دیوان حافظ/دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
ظاهر
۲۵۴ | دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور | گلبانگ زد که چشم بد از روی گل بدور | ۲۵۷ | |||
ای گل بشکر آنکه توئی پادشاه حسن | با بلبلان بیدل شیدا مکن غرور | |||||
از دست غیبت تو شکایت نمیکنم | تا نیست غیبتی نبود لذّت حضور | |||||
گر دیگران بعیش و طرب خرّمند و شاد | ما را غم نگار بود مایهٔ سرور | |||||
زاهد اگر بجور و قصورست امیدوار | ما را شرابخانه قصورست و یار حور | |||||
می خور ببانگ چنگ و مخور غصّه ور کسی | گوید ترا که باده مخور گو هوالغفور | |||||
حافظ شکایت از غم هجران چه میکنی | ||||||
در هجر وصل باشد و در ظلمتست نور |