دیوان حافظ/ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
ظاهر
۳۹۸ | ای نور چشم من سخنی هست گوش کن | چون ساغرت پُرست بنوشان و نوش کن | ۳۸۶ | |||
در راه عشق وسوسهٔ اهرمن بسیست | پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن | |||||
برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند | ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن | |||||
تسبیح و خرقه لذّت مستی نبخشدت | همّت درین عمل طلب از می فروش کن | |||||
پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت | هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن | |||||
بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق | خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن | |||||
با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست | صد جان فدای یار نصیحت نیوش کن | |||||
ساقی که جامت از می صافی تهی مباد | چشم عنایتی بمن دردنوش کن | |||||
سرمست در قبای زرافشان چو بگذری | ||||||
یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن |