دیوان حافظ/اگر روم ز پیش فتنهها بر انگیزد
ظاهر
| ۱۵۵ | اگر روم ز پیش فتنها برانگیزد | ور از طلب بنشینم بکینه برخیزد | ۲۰۹ | |||
| و گر برهگذری یکدم از وفاداری | چو گرد در پیش افتم چو باد بگریزد | |||||
| و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس | ز حقّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد | |||||
| من آن فریب که در نرگس تو میبینم | بس آب روی که با خاک ره برآمیزد | |||||
| فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست | کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد | |||||
| تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبدهباز | هزار بازی از این طرفهتر برانگیزد | |||||
| بر آستانهٔ تسلیم سر بنه حافظ | ||||||
| که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد | ||||||