دیوان حافظ/به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
ظاهر
| ۶ | بملازمان سلطان که رساند این دعا را | که بشکر پادشاهی ز نظر مران گدا را | ۱۲ | |||
| ز رقیب دیو سیرت بخدای خود پناهم | مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را | |||||
| مژهٔ سیاهت ار کرد بخون ما اشارت | ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا | |||||
| دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی | تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا | |||||
| همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی | به پیام آشنایان بنوازد آشنا را | |||||
| چه قیامت است جانا که بعاشقان نمودی | دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را | |||||
| به خدا که جرعهٔ ده تو به حافظ سحرخیز | ||||||
| که دعای صبحگاهی اثری کند شما را | ||||||