دیوان حافظ/گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
ظاهر
۴۰۶ | گفتا برون شدی بتماشای ماه نو | از ماه ابروان منت شرم باد رو | ۴۱۳ | |||
عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست | غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو | |||||
مفروش عطر عقل بهندوی زلف ما | کانجا هزار نافهٔ مشکین به نیم جو | |||||
تخم وفا و مهر درین کهنه کشته زار[۱] | آنگه عیان شود که بود موسم درو | |||||
ساقی بیار باده که رمزی بگویمت | از سرّ اختران کهن سیر و ماه نو | |||||
شکل هلال هر سر مه میدهد نشان | از افسر سیامک و ترک[۲] کلاه زو | |||||
حافظ جناب پیر مغان مأمن وفاست | ||||||
درس حدیث عشق برو خوان و زو شنو |