دیوان حافظ/دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

از ویکی‌نبشته
۱۳۹  دلبر برفت و دلشدگانرا خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد  ۱۱۴
  یا بخت من طریق مروّت فرو گذاشت یا او بشاهراه طریقت گذر نکرد  
  گفتم مگر بگریه دلش مهربان کنم چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد  
  شوخی مکن که مرغ دل بیقرار من سودای دام عاشقی از سر بدر نکرد  
  هر کس که دید روی تو بوسید چشم من کاری که کرد دیدهٔ من بی نظر نکرد  
  من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع  
  او خود گذر بما چو نسیم سحر نکرد