دیوان حافظ/گفتم کیم دهان و لبت کامران کنند

از ویکی‌نبشته
۱۹۸  گفتم کیم دهان و لبت کامران کنند گفتا بچشم هر چه تو گوئی چنان کنند  ۱۲۵
  گفتم خراج مصر طلب میکند لبت گفتا درین معامله کمتر زیان کنند  
  گفتم بنقطهٔ دهنت خود که بُرد راه گفت این حکایتیست که با نکته‌دان کنند  
  گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین گفتا بکوی عشق همین و همان کنند  
  گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند  
  گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهبست گفت این عمل بمذهب پیر مغان کنند  
  گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سود گفتا ببوسهٔ شکرینش جوان کنند  
  گفتم که خواجه کی بسر حجله میرود گفت آنزمان که مشتری و مه قران ک‍نند  
  گفتم دعای دولت او ورد حافظ است  
  گفت این دعا ملایک هفت آسمان کنند