دیوان حافظ/از دیده خون دل همه بر روی ما رود
ظاهر
۲۲۰ | از دیده خون دل همه بر روی ما رود | بر روی ما ز دیده چگویم چها رود | ۲۰۰ | |||
ما در درون سینه هوائی نهفتهایم | بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود | |||||
خورشید خاوری کند از رشک جامه چاک | گر ماه مهرپرور من در قبا رود | |||||
بر خاک راه یار نهادیم روی خویش | بر روی ما رواست اگر آشنا رود | |||||
سیلست آب دیده و هر کس که بگذرد | گر خود دلش ز سنگ بود هم ز جا رود | |||||
ما را بآب دیده شب و روز ماجراست | زان رهگذر که بر سر کویش چرا رود | |||||
حافظ بکوی میکده دایم بصدق دل | چون صوفیان صومعه دار از صفا رود |