دیوان حافظ/مسلمانان مرا وقتی دلی بود

از ویکی‌نبشته
۲۱۷  مسلمانان مرا وقتی دلی بود که با وی گفتمی گر مشکلی بود  ۲۴۴
  بگردابی چو می‌افتادم از غم بتدبیرش امید ساحلی بود  
  دلی همدرد و یاری مصلحت بین که استظهار هر اهل دلی بود  
  ز من ضایع شد اندر کوی جانان چه دامن‌گیر یارب منزلی بود  
  هنر بی‌عیبِ حرمان نیست لیکن ز من محروم‌تر کی سائلی بود  
  برین جان پریشان رحمت آرید که وقتی کاردانی کاملی بود  
  مرا تا عشق تعلیم سخن کرد حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود  
  مگو دیگر که حافظ نکته دانست که ما دیدیم و محکم جاهلی بود