دیوان حافظ/حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
ظاهر
| ۷۴ | حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست | باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست | ۵۰ | |||
| از دل و جان شرف صحبت جانان غرضست | غرض اینست وگرنه دل و جان این همه نیست | |||||
| منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش | که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست | |||||
| دولت آنست که بی خون دل آید بکنار | ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست | |||||
| پنج روزی که در این مرحله مهلت داری | خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست | |||||
| بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی | فرصتی دان که ز لب تا بدهان این همه نیست | |||||
| زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار | که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست | |||||
| دردمندیّ من سوختهٔ زار و نزار | ظاهراً حاجت تقریر و بیان این همه نیست | |||||
| نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی | پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست | |||||