دیوان حافظ/خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود

از ویکی‌نبشته
۲۰۸  خستگانرا چو طلب باشد و قوّت نبود گر تو بیداد کنی شرط مروّت نبود  ۲۱۹
  ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی آنچه در مذهب ارباب طریقت نبود  
  خیره آن دیده که آبش نبرد گریهٔ عشق تیره آن دل که درو شمع محبّت نبود  
  دولت از مرغ همایون طلب و سایهٔ او زانکه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود  
  گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن شیخ ما گفت که در صومعه همّت نبود  
  چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود  
  حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود