پرش به محتوا

دیوان حافظ/ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو

از ویکی‌نبشته
۴۱۰  ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو زینت تاج و نگین از گوهر والای تو  ۴۰۶
  آفتاب فتح را هر دم طلوعی میدهد از کلاه خسروی رخسار مه سیمای تو  
  جلوه‌گاه طایر اقبال باشد هر کجا سایه‌اندازد همای چتر گردون سای تو  
  از رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلاف نکتهٔ هرگز نشد فوت از دل دانای تو  
  آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد طوطی خوش‌لهجه یعنی کلک شکّرخای تو  
  گر چه خورشید فلک چشم و چراغ عالمست روشنائی‌بخش چشم اوست خاک پای تو  
  آنچه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار جرعهٔ بود از زلال جام جان‌افزای تو  
  عرض حاجت در حریم حضرتت محتاج نیست راز کس مخفی نماند با فروغ رای تو  
  خسروا پیرانه‌سر حافظ جوانی میکند  
  بر امید عفو جان‌بخش گنه‌فرسای[۱] تو  


  1. بعضی نسخ: گنه بخشای.