دیوان حافظ/به چشم کردهام ابروی ماه سیمائی
ظاهر
| ۴۹۱ | بچشم کردهام[۱] ابروی ماه سیمائی | خیال سبزخطی نقش بستهام جائی | ۴۶۷ | |||
| امید هست که منشور عشقبازی من | از آن کمانچهٔ ابرو رسد بطغرائی[۲] | |||||
| سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت | در آرزوی سر و چشم مجلس آرائی | |||||
| مکدّرست دل آتش بخرقه خواهم زد | بیا ببین که کرا[۳] میکند تماشائی | |||||
| بروز واقعه تابوت ما ز سرو کنید | که میرویم بداغ بلندبالائی | |||||
| زمام دل بکسی دادهام من درویش | که نیستش بکس از تاج و تخت پروائی | |||||
| در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند | عجب مدار سری اوفتاده در پائی | |||||
| مرا که از رخ او ماه در شبستانست | کجا بود بفروغ ستاره پروائی | |||||
| فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب | که حیف باشد ازو غیر او تمنّائی | |||||
| دُرر ز شوق برآرند ماهیان به نثار | ||||||
| اگر سفینهٔ حافظ رسد بدریائی | ||||||
- ↑ بچشم کردن کنایه از انتخاب نمودن و نشان کردن باشد (برهان)
- ↑ منشور بمعنی فرمان پادشاهی مهر ناکرده است (منتهی الأرب) و طغرا عبارت بوده از چند خطّ قوسی تو در توی متوازی شامل نام و القاب سلطان وقت که در بالای فرامین بطرز مخصوصی رسم میکردهاند و علامت صحّه و امضای فرمان بوده است، و «رسد بطغرائی» در بیت خواجه یعنی بصحّه برسد و بامضا و توقیع موشّح گردد، و چون طغرا بشکل کمان بوده لهذا شعرا غالباً ابرو و کمان و هلال را بدان تشبیه میکردهاند، خواجه گوید در غزل دیگر: مطبوعتر ز نقش تو صورت نبست بازطغرانویس ابروی مشکین مثال تو (مثال نیز بمعنی فرمان پادشاهی است)، و نیز گوید: هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویشکه باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو،–
- ↑ کرا کردن بکسر کاف اوّل بمعنی کرایه کردن و ارزیدن و لایق بودن است یعنی بیک تماشا میارزد و لایق است، و منوچهری این کلمه را «کری کردن» با مالهٔ الف استعمال کرده است آنجا که گفته: از حکیمان خراسان کو شهید و رودکیبوشکور بلخی و بوالفتح بستی هکذیگو بیائید و ببینید این شریف ایّام ماتا کند هرگز شما را شاعری کردن کری،