دیوان حافظ/فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
ظاهر
۳۶۷ | فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم | که حرامست می آنجا که نه یارست ندیم | ۳۵۱ | |||
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چکنم | روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم | |||||
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من | سالها شد که منم بر در میخانه مقیم | |||||
مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت | ای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیم | |||||
بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری | سر برآرد ز گلم رقص کنان عظم رمیم | |||||
دلبر از ما بصد امّید ستد اوّل دل | ظاهراً عهد فرامش نکند خلق کریم | |||||
غنچه گو تنگ دل از کار فروبسته مباش | کز دم صبح مدد یابی و انفاس نسیم | |||||
فکر بهبود خود ایدل ز دری دیگر کن | درد عاشق نشود به بمداوای حکیم | |||||
گوهر معرفت آموز که با خود ببری | که نصیب دگرانست نصاب زر و سیم | |||||
دام سختست مگر یار شود لطف خدا | ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم | |||||
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش | ||||||
چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم |