دیوان حافظ/بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
ظاهر
| ۶۶ | بنال بلبل اگر با منت سر یاریست | که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست | ۳۲ | |||
| در آن زمین که نسیمی وزد ز طرّهٔ دوست | چه جای دم زدن نافهای تاتاریست | |||||
| بیار باده که رنگین کنیم جامهٔ زرق | که مست جام غروریم و نام هشیاریست | |||||
| خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست | که زیر سلسله رفتن طریق عیّاریست | |||||
| لطیفهایست نهانی که عشق ازو خیزد | که نام آن نه لب لعل و خطّ زنگاریست | |||||
| جمال شخص نه چشمست و زلف و عارض و خال | هزار نکته در این کاروبار دلداریست | |||||
| قلندران حقیقت به نیم جو نخرند | قَبای اطلس آنکس که از هنر عاریست | |||||
| بر آستان تو مشکل توان رسید آری | عروج بر فلک سروری بدشواریست | |||||
| سحر کرشمهٔ چشمت بخواب میدیدم | زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست | |||||
| دلش بناله میازار و ختم کن حافظ | ||||||
| که رستگاری جاوید در کمآزاریست | ||||||