دیوان حافظ/در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
ظاهر
۱۷۳ | در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد | حالتی رفت که محراب بفریاد آمد | ۱۶۰ | |||
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار | کان تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد | |||||
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند | موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد | |||||
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم | شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد | |||||
ای عروس هنر از بخت شکایت منما | حجلهٔ حسن بیارای که داماد آمد | |||||
دلفریبان نباتی همه زیور بستند | دلبر ماست که با حُسن خداداد آمد | |||||
زیر بارند درختان که تعلّق دارند | ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد | |||||
مطرب از گفتهٔ حافظ غزلی نغز بخوان | ||||||
تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد |