دیوان حافظ/چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
ظاهر
| ۹۳ | چه لطف بود که ناگاه رشحهٔ قلمت | حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت | ۶۲ | |||
| بنوک خامه رقم کردهٔ سلام مرا | که کارخانهٔ دوران مباد بی رقمت | |||||
| نگویم از من بیدل بسهو کردی یاد | که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت | |||||
| مرا ذلیل مگردان بشکر این نعمت | که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت | |||||
| بیا که با سر زلفت قرار خواهم کرد | که گر سرم برود برندارم از قدمت | |||||
| ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتی | که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت | |||||
| روان تشنهٔ ما را بجرعهٔ دریاب | چو میدهند زلال خضر ز جام جمت | |||||
| همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد | ||||||
| که جان حافظ دلخسته زنده شد بدمت | ||||||