دیوان حافظ/خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم

از ویکی‌نبشته
۳۶۸  خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم برهِ دوست نشینیم و مرادی طلبیم  ۳۶۷
  زاد راه حرم وصل نداریم مگر بگدائی ز در میکده زادی طلبیم  
  اشک آلودهٔ ما گر چه روانست ولی برسالت سوی او پاک نهادی طلبیم  
  لذّت داغ غمت بر دل ما باد حرام اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم  
  نقطهٔ خال تو بر لوح بصر نتوان زد مگر از مردمک دیده مدادی طلبیم  
  عشوهٔ از لب شیرین تو دل خواست بجان بشکرخنده لبت گفت مَزادی[۱] طلبیم  
  تا بود نسخهٔ عطری دل سودازده را از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم  
  چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد ما بامّید غمت خاطر شادی طلبیم  
  بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ  
  خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم  

  1. چنین است صریحاً با زاءِ معجمه در ل و در شرح سودی بر حافظ. سایر نسخ: «مرادی» با راءِ مهمله، و بدون شبهه مرادی تصحیف است و صواب همان مزادی است با زاءِ معجمه و بفتح میم که مصدر زاد یزید است مانند زیاد و زیادة و بهمان معنی است (لسان العرب) و در برهان قاطع گوید: «مزاد بفتح اوّل بر وزن سواد... در عربی بمعنی زیاده کردن قیمت چیزی باشد مثل آنکه قیمت آن چیز بده دینار رسیده باشد و دیگری بدوازده دینار برساند و همچنین»، یعنی دل عشوهٔ از لب شیرین تو ببهای جان خواست ولی لبت با خندهٔ استهزا گفت بهای جان درین معامله کافی نیست زیادتی بر آن می‌طلبیم.