دیوان حافظ/ای که در کوی خرابات مقامی داری
ظاهر
۴۴۸ | ای که در کوی خرابات مقامی داری | جم وقت خودی ار دست بجامی داری | ۴۴۷ | |||
ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز | فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری | |||||
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند | گر از آن یار سفرکرده پیامی داری | |||||
خال سرسبز تو خوش دانهٔ عیشیست ولی | بر کنار چمنش وه که چه دامی داری | |||||
بوی جان از لب خندان قدح میشنوم | بشنو ای خواجه اگر زانکه مشامی داری | |||||
چون بهنگام وفا هیچ ثباتیت نبود | میکنم شکر که بر جور دوامی داری | |||||
نام نیک ار طلبد[۱] از تو غریبی چه شود | توئی امروز درین شهر که نامی داری | |||||
بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود | ||||||
تو که چون حافظ شبخیز غلامی داری |
- ↑ چنین است در خ، نخ ر و سودی: نامی ار میطلبد، ق م: کامی ار میطلبد.