دیوان حافظ/شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

از ویکی‌نبشته
۸۵  شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت  ۹۵
  گوئی از صحبت ما نیک بتنگ آمده بود بار بر بست و بگردش نرسیدیم و برفت  
  بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم وز پیش سورهٔ اخلاص دمیدیم و برفت  
  عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت  
  شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت  
  همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم  
  کای دریغا بوداعش نرسیدیم و برفت