دیوان حافظ/بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
ظاهر
| ۱۱۳ | بنفشه دوش بگل گفت و خوش نشانی داد | که تاب من به جهان طرّهٔ فلانی داد | ۱۷۵ | |||
| دلم خزانهٔ اسرار بود و دست قضا | درش ببست و کلیدش بدلستانی داد | |||||
| شکسته وار بدرگاهت آمدم که طبیب | بمومیائی لطف توام نشانی داد | |||||
| تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش | که دست دادش و یاریّ ناتوانی داد | |||||
| برو معالجهٔ خود کن ای نصیحت گو | شراب و شاهد شیرین کرا زیانی داد | |||||
| گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت | ||||||
| دریغ حافظ مسکین من چه جانی داد | ||||||