دیوان حافظ/ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
ظاهر
| ۳۰۱ | ای دل ریش مرا با لب تو حقّ نمک | حق نگه دار که من میروم الله معک | ۳۰۰ | |||
| تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس | ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک | |||||
| در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن | کس عیار زر خالص نشناسد چو محک | |||||
| گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم | وعده از حدّ بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک | |||||
| بگشا پستهٔ خندان و شکرریزی کن | خلق را از دهن خویش مینداز بشک | |||||
| چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد | من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک | |||||
| چون بر حافظ خویشش نگذاری باری | ||||||
| ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک | ||||||