دیوان حافظ/آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
ظاهر
| ۴۳۶ | آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی | گردون ورق هستی ما درننوشتی | ۴۷۲ | |||
| هر چند که هجران ثمر وصل برآرد | دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی | |||||
| آمرزش نقدست کسی را که در اینجا | یاریست چو حوریّ و سرائی چو بهشتی | |||||
| در مصطبهٔ عشق تنعّم نتوان کرد | چون بالش زر نیست بسازیم بخشتی | |||||
| مفروش بباغ ارم و نخوت شدّاد | یک شیشه می و نوش لبیّ و لب کشتی | |||||
| تا کی غم دنیای دنی ایدل دانا | حیفست ز خوبی که شود عاشق زشتی | |||||
| آلودگی خرقه خرابیّ جهانست | کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی | |||||
| از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ | تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی[۱] | |||||
- ↑ در این غزل در نسخ مختلفه سه بیت ذیل را یا بعضی از آنها را علاوه دارند: تنها نه منم کعبهٔ دل بتکده کردهدر هر قدمی صومعهٔ هست و کنشتیکلکت که مریزاد زبان شکرینشمهر (از) تو ندید ار نه سلامی (جوابی) بنوشتیجهل من و عل تو فلک را چه تفاوتآنجا که بصر نیست چه خوبیّ و چه زشتی.