دیوان حافظ/از من جدا مشو که توام نور دیدهای
ظاهر
| ۴۲۴ | از من جدا مشو که توام نور دیدهٔ | آرام جان و مونس قلب رمیدهٔ | ۴۲۲ | |||
| از دامن تو دست ندارند عاشقان | پیراهن صبوری ایشان دریدهٔ | |||||
| از چشم بخت خویش[۱] مبادت گزند از آنک | در دلبری بغایت خوبی رسیدهٔ | |||||
| مَنعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان | معذور دارمت که تو او را ندیدهٔ | |||||
| آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا | ||||||
| بیش از گلیم خویش مگر پا کشیدهٔ | ||||||
- ↑ چنین است در عموم نسخ قدیمه، نسخ جدیده: از چشم زخم خلق (یا: دهر)،