دیوان حافظ/باز آی ساقیا که هواخواه خدمتم
ظاهر
۳۱۳ | بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم | مشتاق بندگیّ و دعاگوی دولتم | ۳۰۹ | |||
زانجا که فیض جام سعادت فروغ تست | بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم | |||||
هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت | تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم | |||||
عیبم مکن برندی و بدنامی ای حکیم | کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم | |||||
می خور که عاشقی نه بکسبست و اختیار | این موهبت رسید ز میراث فطرتم | |||||
من کز وطن سفر نگزیدم بعمر خویش | در عشق دیدن تو هواخواه غربتم | |||||
دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف | ای خضر پی خجسته مدد کن بهمّتم | |||||
دورم بصورت از در دولتسرای تو | لیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم | |||||
حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جان | ||||||
در این خیالم ار بدهد عمر مهلتم |