دیوان حافظ/ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
ظاهر
| ۳۰۸ | ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل | سلسبیلت کرده جان و دل سبیل | ۳۰۶ | |||
| سبزپوشان خطت بر گرد لب | همچو مورانند گردِ سلسبیل | |||||
| ناوک چشم تو در هر گوشهٔ | همچو من افتاده دارد صد قتیل | |||||
| یارب این آتش که در جان منست | سرد کن زان سان که کردی بر خلیل | |||||
| من نمییابم مجال ای دوستان | گر چه دارد او جمالی بس جمیل | |||||
| پای ما لنگست و منزل بس دراز[۱] | دست ما کوتاه و خرما بر نخیل | |||||
| حافظ از سرپنجهٔ عشق نگار | همچو مور افتاده شد در پای پیل | |||||
| شاه عالم را بقا و عزّ و ناز | ||||||
| باد و هر چیزی که باشد زین قبیل | ||||||
- ↑ خ و سودی: منزل چون بهشت،