دیوان حافظ/خط عذار یار که بگرفت ماه ازو
ظاهر
۴۱۳ | خطّ عذار یار که بگرفت ماه ازو | خوش حلقهایست لیک بدر نیست راه ازو | ۴۱۴ | |||
ابروی دوست گوشهٔ محراب دولتست | آنجا بمال چهره و حاجت بخواه ازو | |||||
ای جرعهنوش مجلس جم سینه پاک دار | کایینهایست جام جهانبین که آه ازو | |||||
کردار اهل صومعهام کرد می پرست | این دود بین که نامهٔ من شد سیاه ازو | |||||
سُلطان[۱] غم هر آنچه تواند بگو بکن | من بردهام ببادهفروشان پناه ازو | |||||
ساقی چراغ می بره آفتاب دار | گو برفروز مشعلهٔ صبحگاه ازو | |||||
آبی بروزنامهٔ اعمال ما فشان | باشد توان سترد حروف گناه ازو | |||||
حافظ که ساز مطرب عشّاق ساز کرد | خالی مباد عرصهٔ این بزمگاه ازو | |||||
آیا درین خیال که دارد گدای شهر | ||||||
روزی بود که یاد کند پادشاه ازو |
- ↑ ق ر و سودی: شیطان غم.