دیوان حافظ/بیا با ما مورز این کینه داری
ظاهر
۴۴۷ | بیا با ما مورز این کینهداری | که حقّ صحبت دیرینه داری | ۴۶۴ | |||
نصیحت گوش کن کاین دُر بسی به | از آن گوهر که در گنجینه داری | |||||
ولیکن کی نمائی رخ برندان | تو کز خورشید و مه آیینه داری | |||||
بد رندان مگو ای شیخ و[۱] هش دار | که با حکم خدائی کینه داری | |||||
نمیترسی ز آه آتشینم | تو دانی خرقهٔ پشمینه داری | |||||
بفریاد خمار مفلسان رس | خدا را گر مِی دوشینه داری | |||||
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ | ||||||
بقرآنی که اندر سینه داری |
- ↑ این واو را در جمیع نسخ خطّی حاضره دارد.