دیوان حافظ/زان می عشق کزو پخته شود هر خامی
ظاهر
۴۶۷ | زان می عشق کزو پخته شود هر خامی | گر چه ماه رمضانست بیاور جامی | ۴۳۷ | |||
روزها رفت که دست من مسکین نگرفت | زلف[۱] شمشادقدی ساعد سیم اندامی | |||||
روزه هر چند که مهمان عزیزست ایدل | صحبتش[۲] موهبتی دان و شدن انعامی | |||||
مرغ زیرک بدر خانقه اکنون نپرد | که نهادست بهر مجلس وعظی دامی | |||||
گله از زاهد بدخو نکنم رسم اینست | که چو صبحی بدمد در پیش افتد شامی | |||||
یار من چون بخرامد بتماشای چمن | برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی | |||||
آن حریفی که شب و روز می صاف کشد | بود آیا که کند یاد ز دردآشامی | |||||
حافظا گر ندهد داد[۳] دلت آصف عهد | ||||||
کام دشوار بدست آوری از خودکامی |