دیوان حافظ/ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
ظاهر
۳۶۴ | ما بیغمان مست دل از دست دادهایم | همراز عشق و همنفس جام بادهایم | ۳۳۸ | |||
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند | تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم | |||||
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهٔ | ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم | |||||
پیر مغان ز توبهٔ ما گر ملول شد | گو باده صاف کن که بعذر ایستادهایم | |||||
کار از تو میرود مددی ای دلیل راه | کانصاف میدهیم و ز راه اوفتادهایم | |||||
چون لاله می مبین و قدح در میان کار | این داغ بین که بر دل خونین نهادهایم | |||||
گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست | ||||||
نقش غلط مبین که همان لوح سادهایم |