دیوان شمس (غزلیات ۱۵)
ظاهر
- عاشقان را آتشی وآنگه چه پنهان آتشی
- آخر ای دلبر تو ما را مینجویی اندکی
- ساقیا شد عقلها هم خانه دیوانگی
- چون تو آن روبند را از روی چون مه برکنی
- ای خوشا عیشی که باشد ای خوشا نظارهای
- آه کان سایه خدا گوهردلی پرمایهای
- گشت جان از صدر شمس الدین یکی سوداییی
- گر چه در مستی خسی را تو مراعاتی کنی
- ساخت بغراقان به رسم عید بغراقانیی
- ای بداده دیدههای خلق را حیرانیی
- از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی
- ای دهان آلوده جانی از کجا می خوردهای
- اقتلونی یا ثقاتی ان فی قتلی حیاتی
- خنک آن دم که به رحمت سر عشاق بخاری
- بمشو همره مرغان که چنین بیپر و بالی
- که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی
- مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی
- صنما چونک فریبی همه عیار فریبی
- اگر او ماه منستی شب من روز شدستی
- چو به شهر تو رسیدم تو ز من گوشه گزیدی
- تو ز هر ذره وجودت بشنو ناله و زاری
- تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری
- ز کجایی ز کجایی هله ای مجلس سامی
- مه ما نیست منور تو مگر چرخ درآیی
- مثل ذره روزن همگان گشته هوایی
- همه چون ذره روزن ز غمت گشته هوایی
- بده ای دوست شرابی که خدایی است خدایی
- خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری
- تو نفس نفس بر این دل هوسی دگر گماری
- هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی
- چو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانی
- صنما چنان لطیفی که به جان ما درآیی
- سوی باغ ما سفر کن بنگر بهار باری
- به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی
- ز گزاف ریز باده که تو شاه ساقیانی
- به چه روی پشت آرم به کسی که از گزینی
- هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
- صفت خدای داری چو به سینهای درآیی
- بکشید یار گوشم که تو امشب آن مایی
- منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی
- به خدا کسی نجنبد چو تو تن زنی نجنبی
- بت من ز در درآمد به مبارکی و شادی
- هله ای پری شب رو که ز خلق ناپدیدی
- تو کیی در این ضمیرم که فزونتر از جهانی
- بت من به طعنه گوید چه میان ره فتادی
- چو مرا ز عشق کهنه صنما به یاد دادی
- دل بیقرار را گو که چو مستقر نداری
- سحر است خیز ساقی بکن آنچ خوی داری
- ز بهار جان خبر ده هله ای دم بهاری
- ز غم تو زار زارم هله تا تو شاد باشی
- شب و روز آن نکوتر که به پیش یار باشی
- چو یقین شدهست دل را که تو جان جان جانی
- تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
- برسید لک لک جان که بهار شد کجایی
- هله ای دلی که خفته تو به زیر ظل مایی
- صنما چگونه گویم که تو نور جان مایی
- چه جمال جان فزایی که میان جان مایی
- صنما تو همچو آتش قدح مدام داری
- برو ای عشق که تا شحنه خوبان شدهای
- هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی
- چند روز است که شطرنج عجب میبازی
- هله هشدار که با بیخبران نستیزی
- وقت آن شد که بدان روح فزا آمیزی
- به شکرخنده اگر میببرد دل ز کسی
- در رخ عشق نگر تا به صفت مرد شوی
- گر گریزی به ملولی ز من سودایی
- نیستی عاشق ای جلف شکم خوار گدای
- در دلت چیست عجب که چو شکر میخندی
- هست اندر غم تو دلشده دانشمندی
- ای دریغا در این خانه دمی بگشودی
- به دغل کی بگزیند دل یارم یاری
- مرغ اندیشه که اندر همه دلها بپری
- رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری
- سحری کرد ندایی عجب آن رشک پری
- نی تو شکلی دگری سنگ نباشی تو زری
- شکنی شیشه مردم گرو از من گیری
- بر یکی بوسه حقستت که چنان میلرزی
- هله تا ظن نبری کز کف من بگریزی
- ننگ هر قافله در شش دره ابلیسی
- به حق و حرمت آنک همگان را جانی
- گر تو ما را به جفای صنمان ترسانی
- تیغ را گر تو چو خورشید دمی رنده زنی
- چه حریصی که مرا بیخور و بیخواب کنی
- به شکرخنده بتا نرخ شکر میشکنی
- هله آن به که خوری این می و از دست روی
- اگر امشب بر من باشی و خانه نروی
- بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
- به شکرخنده اگر میببرد جان ز کسی
- ای که تو چشمه حیوان و بهار چمنی
- سخن تلخ مگو ای لب تو حلوایی
- هر کی از نیستی آید به سوی او خبری
- ای شه جاودانی وی مه آسمانی
- قدر غم گر چشم سر بگریستی
- با چنین رفتن به منزل کی رسی
- چارهای کو بهتر از دیوانگی
- قره العین منی ای جان بلی
- بوی باغ و گلستان آید همی
- هر دم ای دل سوی جانان میروی
- بار دیگر عزم رفتن کردهای
- بوی مشکی در جهان افکندهای
- فارغم گر گشت دل آوارهای
- ای درآورده جهانی را ز پای
- باوفا یارا جفا آموختی
- عاقبت از عاشقان بگریختی
- اندرآ در خانه یارا ساعتی
- گوید آن دلبر که چون همدل شدی
- آفتابا سوی مه رویان شدی
- باوفاتر گشت یارم اندکی
- هست امروز آنچ میباید بلی
- باز گردد عاقبت این در بلی
- طبع چیزی نو به نو خواهد همی
- با من ای عشق امتحانها میکنی
- باز چون گل سوی گلشن میروی
- ناگهان اندردویدم پیش وی
- خوش بود گر کاهلی یک سو نهی
- مرحبا ای پرده تو آن پردهای
- هیچ خمری بیخماری دیدهای
- میزنم حلقه در هر خانهای
- گر سران را بیسری درواستی
- ای بهار سبز و تر شاد آمدی
- ساقی این جا هست ای مولا بلی
- هم تو شمعی هم تو شاهد هم تو می
- باد بین اندر سرم از بادهای
- آه از عشق جمال حوریی
- ای دلی کز گلشکر پروردهای
- گر در آب و گر در آتش میروی
- ز کجا آمدهای میدانی
- آنچ در سینه نهان میداری
- ای خیالی که به دل میگذری
- تو چرا جمله نبات و شکری
- از دلبر نهانی گر بوی جان بیابی
- چه باشد ای برادر یک شب اگر نخسپی
- ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی
- گفتی شکار گیرم رفتی شکار گشتی
- گر چه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی
- ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
- از بهر مرغ خانه چون خانهای بسازی
- آن مه چو در دل آید او را عجب شناسی
- ما را مسلم آمد هم عیش و هم عروسی
- چون زخمه رجا را بر تار میکشانی
- ای گوهر خدایی آیینه معانی
- اندر مصاف ما را در پیش رو سپر نی
- گرمی مجوی الا از سوزش درونی
- ای مبدعی که سگ را بر شیر میفزایی
- ای حیلههات شیرین تا کی مرا فریبی
- دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی
- یا من عجب فتادم یا تو عجب فتادی
- ای کرده رو چو سرکه چه گردد ار بخندی
- در غیب هست عودی کاین عشق از او است دودی
- ای آنک جان ما را در گلشکر کشیدی
- زان خاک تو شدم تا بر من گهر بباری
- گر از شراب دوشین در سر خمار داری
- بازآمدی که ما را درهم زنی به شوری
- گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیری
- چون روی آتشین را یک دم تو مینپوشی
- دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی
- اندر شکست جان شد پیدا لطیف جانی
- مطرب چو زخمهها را بر تار میکشانی
- ای آنک جمله عالم از توست یک نشانی
- رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی
- در رنگ یار بنگر تا رنگ زندگانی
- با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی
- میزن سه تا که یکتا گشتم مکن دوتایی
- دی دامنش گرفتم کای گوهر عطایی
- ای برده اختیارم تو اختیار مایی
- هر چند بیگه آیی بیگاه خیز مایی
- آمد ز نای دولت بار دگر نوایی
- ای چنگیان غیبی از راه خوش نوایی
- بوی کباب داری تو نیز دل کبابی
- با صد هزار دستان آمد خیال یاری
- اندر قمارخانه چون آمدی به بازی
- ای آن که مر مرا تو به از جان و دیدهای
- ای از جمال حسن تو عالم نشانهای
- آن دم که دل کند سوی دلبر اشارتی
- هر روز بامداد به آیین دلبری
- شد جادوی حرام و حق از جادوی بری
- هر روز بامداد درآید یکی پری
- ای دل ز بامداد تو بر حال دیگری
- هر روز بامداد طلبکار ما تویی
- آن لحظه کفتاب و چراغ جهان شوی
- ای سیرگشته از ما ما سخت مشتهی
- ای ساقیی که آن می احمر گرفتهای
- ای ساقیی که آن می احمر گرفتهای
- ای مرغ گیر دام نهانی نهادهای
- مه طلعتی و شهره قبایی بدیدهای
- ای عشق کز قدیم تو با ما یگانهای
- ای جان و ای دو دیده بینا چگونهای
- هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی
- رویش ندیده پس مکنیدم ملامتی
- جان خاک آن مهی که خداش است مشتری
- ای عشق پرده در که تو در زیر چادری
- ای بس فراز و شیب که کردم طلب گری
- شاها بکش قطار که شهوار میکشی
- ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی
- اندر میان جمع چه جان است آن یکی
- گر من ز دست بازی هر غم پژولمی
- ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
- سوگند خوردهای که از این پس جفا کنی
- تا چند از فراق مرا کار بشکنی
- ساقی بیار باده سغراق ده منی