دیوان شمس/گر گریزی به ملولی ز من سودایی
ظاهر
گر گریزی به ملولی ز من سودایی | روکشان دست گزان جانب جان بازآیی | |||||
زین خیالی که کشان کرد تو را دست بکش | دست از او گر نکشی دست پشیمان خایی | |||||
رو بدو آر و بگو خواجه کجا میکشیم | کسمان ماه ندیدهست بدین زیبایی | |||||
رایگان روی نمودهست غلط افتادی | باش تا در طلب و پویه جهان پیمایی | |||||
گنده پیر است جهان چادر نو پوشیده | از برون شیوه و غنج و ز درون رسوایی | |||||
چو بدان پیر روی بخت جوانت گوید | سرخر معده سگ رو که همان را شایی | |||||
لا یغرنک سد هوس عن رایی | کم قصور هدمت من عوج الا رآ | |||||
اشتهی انصح لکن لسانی قفلت | اننی انصح بالصمت علی الاخفا | |||||
این همه ترس و نفاق و دودلی باری چیست | نه که در سایه و در دولت این مولایی | |||||
بیم از آن میکندت تا برود بیم از تو | یار از آن میگزدت تا همه شکر خایی | |||||
شمس تبریز نه شمعی است که غایب گردد | شب چو شد روز چرا منتظر فردایی |