دیوان شمس/باز گردد عاقبت این در بلی
ظاهر
باز گردد عاقبت این در بلی | رو نماید ماه سیمین بر بلی | |||||
ساقی ما یاد این مستان کند | بار دیگر با می و ساغر بلی | |||||
نوبهار حسن آید سوی باغ | بشکفد آن شاخههای تر بلی | |||||
طاقهای سبز چون بندد چمن | جفت گردد ورد و نیلوفر بلی | |||||
دامن پرخاک و خاشاک زمین | پر شود از مشک و از عنبر بلی | |||||
آن بر سیمین و این روی چو زر | اندرآمیزند سیم و زر بلی | |||||
این سر مخمور اندیشه پرست | مست گردد زان می احمر بلی | |||||
این دو چشم اشکبار نوحه گر | روشنی یابد از آن منظر بلی | |||||
گوشها که حلقه در گوش وی است | حلقهها یابند از آن زرگر بلی | |||||
شاهد جان چون شهادت عرضه کرد | یابد ایمان این دل کافر بلی | |||||
چون براق عشق از گردون رسید | وارهد عیسی جان زین خر بلی | |||||
جمله خلق جهان در یک کس است | او بود از صد جهان بهتر بلی | |||||
من خمش کردم ولیکن در دلم | تا ابد روید نی و شکر بلی |